نتایج جستجو برای عبارت :

دَرکِ خَسته

شعر : رضا ڪاظمی اردبیلی 
موضوع : تنهایی 
 
چه تاریڪ و  سوت و ڪور است شَهرِ        مَن       بِدونه      دِلدار مَن      در      این    شَهر    غریبه ڪَرده ام       بَد      هَوسه     یار 
 شُده ام         خَسته  و         تنها تنهایی           اَزَت           بیزارَم دیگه      بَسته      بَسته      خالِق طاقَته            رنج و         ندارَم 
 
فِڪرو        اَفسُردگی و        درد هَر     لَحظه    به   طَرفَم   تاخت نیش       مَردُمان      این     شَهر
خسته از دردهای زندگی خود را فراموش کردیمو بعد عشق رافکر کردیم درد داریم و از عشق گریختیمو نمیدانستیم درد از گریختن عشق استو گرنا هر دردی با عشققابل تحمل است چه بسا شیرین..در گیر و دار زندگی عشق را فراموش کردیمفکر کردیم عشق یک هدف استو از آن صرفه نظر کردیمباری که عشق مسیر استکه اگر نبودکه اگر نباشددیگر هیچکس برای خودش هم قابل تحمل نیست...فکر کردیم بدون عشق هم میتوان زندگی کردولی وقتی از دست دادیممیفهمیم آری بدون عشق میتوان زندگی کردامااگر از
در عشق تو چون عاشق چشم بسته ترم من،پیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من!♥️
دیدی که کَسی خَسته شود از نفسِ خود؟پیشَم که نَباشی تو، از آن خسته ترم من!
من سوختم و مُهر زدم ‌بر لبم از درد!گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!♥️
گفتم بکشم درد و پریشان نشوی تو ‌‌‌...گفتی که پریشان که نه! دلبسته ترم من!
در پاسخِ این جمله‌ی خوبی که تو گفتی،باید که بگویم به تو وابسته ترم من!☺️
چِشمِ تو شده باعث این شعر و غزل هاپیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من...☺️
#ضمیر #میم_پناه
 
با انگشتریبی نگینی ازعقیق و فیروزهایستادن انگشت منبرای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی !
اینجاشب بر یال اسب ها افتاده است  همین جا درست کنار اتفاق شیهه و سنگ !
شتاب هر خط دایره می شود  شتاب هر خط دایره می شود  شتاب هر خط دایره می شود  و ایستادنی تمام قد کنار جرعه و قطره و کلماتی با صورتی تکیده برای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی !
پرسیده بودی چگونه است  اندوه من بر چشم های تو می نشیند ؟ بیاشاید نفرین از محاق آن عقیق و فیروزه است استخوان بش
چقدر این شروع نوشتن دشوار است. من فکر می کنم آغاز یک مسیر روان شناختی است. یعنی یک قاعده مندی در نگارش نیست، بگم با چه چیزی شروع کنم، نوشته م وزین باشه. بیشتر یک مسئله زیستی - شناختی هست. تلاش مغز در درک و شناخت آغاز. زیبایِ دشواری چون آغاز کلام یا کلاً آغاز هست؟ 
جمالزاده در ابتکارات کم نظیر، در قصه ای اینگونه مسئله "شروع" را "شروع" می کند.. "یکی بود یکی نبود"؛ هنوز مسئله آغاز، شروع، حل نشده. هنوز نمی توانیم بدانیم، جریان از چه قرار است. 
از این که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ارتباطات بین فرهنگی